علم زندگانی:
کبوتر بچه ای با شوق پرواز به جرعت کرد روزی بال پر باز
پرید از شاخکی برشاخ ساری گذشت از بامکی بر جو کناری
نمودش بس که دورآن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک
زوحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه
فتاد از پای کرد از عجز فریاد زشاخی مادرش آواز در داد
تو را پرواز بس زود است ودشوار ز نوکاران که خواهد کار بسیار